دربارهی کتاب:
کیمچو با خانوادهاش در محلهی چینیهای نیویورک زندگی میکند. یک روزِ بارانی، کیم چتری را، که به پدرش جایزه دادهاند، گم میکند. مادربزرگ آنقدر از دستِ او عصبانی میشود که کیمِ بیچاره تصمیم میگیرد تا چتر را پیدا نکردهاند به خانه برنگردد.
ماجراهای کیم از اینجا شروع میشود. جستوجوهایش برای پیدا کردن چتر گمشده، او را به جایی بسیار دور از محلهی چینیها، به گذرگاه جزیرهی اِستاتِن میکشاند. در اینجا بهترین دوستش، مِیلی، را میبیند. یک خانم خوشخنده و یک آقای مهم را هم ملاقات میکند. اما این آقای مهم یک چتر دارد که درست مثل چتر پدرِ کیم است. آیا این آقا و خانم همانقدر که از ظاهرشان برمیآید آدمهای خوبی هستند یا هردوی آنها چتردزدند؟ و آیا کیم آنقدر شجاعت دارد که چتر پدرش را پس بگیرد؟
کتابهای دیگر مترجم:
مشاهده سریع کتاب
ناموجود
نظرها (0)
ثبت نظر: