دربارهی کتاب:
شب داشت از نفس می افتاد
و صبح کاذب از خواب می پرید
و من همین طور در چشم هایش خیره شده بودم
و پی چیزی میگشتم
که انگار در آنها گم شده بود
همین طور خیره شده بودم
و می دیدم که چیزی در آنها گم شده
و به دنبال آن میگشتم
و نمییافتم
شاید آن چیز من بودم.
مشاهده سریع کتاب
ناموجود
نظرها (0)
ثبت نظر: