دربارهی کتاب:
... چنین کسی نه نیاز دارد که عبوس باشد و نه تباه و درهمشکسته، بلکه فقط نباید زاهد و سانیاسی (گوشهنشین) باشد. او با " استخوانهای پرتوان بر زمین استوار" میایستد، او با تمام قدرت به زندگی آری میگوید، او با شجاعت زیستن، تمام رنجها و مرارتهای زندگی را به جان میخرد؛ و فلسفهاش وی را تا بدانجا کشانده که مرگ را با بیتفاوتی، سوار بر بالهای زمان چون نمودی دروغین و شبحی ناتوان در نزدیکی خود مینگرد، شبحی که نمیتواند هیچ چیزی را به هراس افکند، زیرا فرد یاد شده نیک میداند که فقط "اکنون" در هیات لحظهی حاضر برای او هستی دارد ...
نظرها (0)
ثبت نظر: