دربارهی کتاب:
وقتی پسری کوچک بودم، یک قایق کوچولوی حلبی داشتم (آن وقتها پلاستیک نبود) که موتور کوکی کوچکی داشت. وقتهایی که به حمام میرفتم با آن قایق حلبی بازی میکردم. یک روز سوراخی کوچک در بدنهی قایق پیدا شد، آن را پر از آب کرد و قایق غرق شد. تا چندین هفته بعد از این قضیه وقتی در وان حمام دراز میکشیدم دلواپس این بودم که نکند پوست من هم مثل بدنهی قایق سوراخ شود. مطمئن بودم که بدنم پر از آب میشود و من غرق میشوم یا میمیرم. ولی این اتفاق هیچوقت نیفتاد و من از نفوذناپذیری پوستی که تمام بدنم را پوشانده بود در شگفت بودم.
جوایز:
                                کتاب برگزیدهی شورای کتاب کودک
                                
                        1384

                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
                                            
                                        
                                        
                                        
                                        
                                        
نظرها (0)
ثبت نظر: