دربارهی کتاب:
قاموس خزران رمان راحتخوانی نیست. این نکته را خواننده خیلی زود میفهمد. اما رمانیست صادق و روراست که قصد فریب ندارد. گر چه بسیاری را در جهان فریفته خود کرده است. اگر عنوان فرعیاش رمان – واژهنامه است برای جلب مشتری نیست، بلکه واقعن آنچه عرضه میکند تعریفی جز این ندارد.
قاموس خزران رمانیست پر رمز و راز، نه از آن رمز و رازهایی از جنس هزار توهای بورخس. قاموس خزران رمانیست عاشقانه، عاشقانه و هولناک آنجا که عفریته عاشق، افروزینیالوکارویچ، از غم مرگ معشوق میترکد، اما نمیمیرد. عاشقانه و غمناک آنجا که آورکیه سکیلا، استاد شمشیرزنی، از عشق و در عشق به هنرش مجنون و فنا میشود. عاشقانه و دردناک، زیرا در این رمان قرار نیست که دلدادگان به هم برسند. آنان در مدخلهای این واژهنامه اسیرند و در قرون و اعصار مختلف چنان هویت عوض کردهاند که اغلب از کیستی خود نیز بیخبرند و با خود پیشینشان ناآشنا.
اما، آنچه به رغم رمزآمیز بودن و دشواریهای این اثر خواندنش را لذتبخش میکند این است که قاموس خزران به هیچیک از رمانهایی که خواندهایم و میشناسیم شبیه نیست.تک است. یک بار آمده است و دیگر تکرار نمیشود، تکمیل شاید(به گفته نویسنده)! اما تکرار نه. در عین حال، چیزی در این رمان هست دلپذیر و تعریفناپذیر، و به تبع مرموز، چیزی از جنس شعر ناب، از جنس آن غزل حافظ که هر بیتش همچون تاری به گرد خیالت تنیده میشود و جادویت میکند، اما سر از دیوان که بر میداری میفهمی که هنور هم نفهمیدهای. چیزی چون حسی ناخوشایند از سیاحت در سرزمینی ناشناخته، حسی که پس از بازگشت رهایت نمیکند، هماره دلت برای آن سرزمین تنگ است، دوست داری بار دیگر به آنجا سفر کنی، مردمانش را بهتر ببینی، بهتر بشناسی، در آداب و رسومشان تدقیق کنی، روستایی را که پیشتر ندیدهایی ببینی و در شهری که پیشتر دیدهای بیشتر تامل کنی، در سواحلش لنگر بیاندازی و به آسمان شبش خیره شوی، بکوشی نحوه تفکر مردمان آن سرزمین را درک کنی و جهان را از چشم آنان بنگری شاید که منطقشان را دریابی. و هربار، در هر سفر، چیز تازهای کشف کنی و در کشفیات پیشینت به دیده تردید بنگری، این سرزمین همان سرزمین خزر است و مردمانش همان خزران. خواندن قاموس خزران سیر و سیاحتیست فراموشناشدنی در این سرزمین رویاها، با سرحداتی که در هوا آویزان و ویلانند و مردمانی که چشم در چشمت میگویند: هرگز نبودهایم.
نظرها (0)
ثبت نظر: