دربارهی کتاب:
ــ خوبه. بچسب به درس و مشقت. چهار روز دیه باید کنکور بدی. ورزش برات نان و آب نمیشه.
با خودم فکر میکنم اگر من نان و آب نخواهم کی را باید ببینم؟ چرا پدر فکر میکند هر چیزی تهاش باید برسد به نان و آب؟ مگر خودش همیشه حسرت نمیخورد چرا پدر بزرگ اجازه نداده کُشتی را ادامه بدهد؟
جوابی برای سوالهایم ندارم. نگاهی به جفت گوش شکستهاش میاندازم. از کشتی فقط حسرتش برای پدر مانده. حسرت و یک جفت گوش شکسته و دوبندهی کهنهای که ته یکی از کشوهای دراور نگهداشته. من و مادر وقتی تلویزیون مسابقات کشتی پخش میکند با تمام وجود دعا میکنیم کرمانشاهیها ببرند. میدانیم که پدر خیلی سریع میرود تو جلد کشتیگیر کرمانشاهی و با هر فنی که او به حریف میزند این هم تو مبل جا به جا میشود. اما خدا نکند همشهریهاش فن بخورند. داور و مربی و خود کشتیگیر را به فحش میکشد.
نظرها (0)
ثبت نظر: